سلام به خوشگلترین دختردنیا آرمیتا
به نام حضرت دوست که هرچه داریم ازاوست ... دخترعزیزم این نوشته ها خاطرات من و تو و باباییه با تمام آدمهای زندگیمون تا تو ازتمام لحظه های ناب زندگیت واز تمام حسهای آدمهایی که دوستت دارن باخبربشی.این هدیه کوچکی میشه که درآینده تقدیمت میکنم ...
نویسنده :
✿ آناهیتا مامانیه آرمیتا ✿
16:40
۸ ماهگی و اولین پارک رفتن و تاب بازی دخترعسلی
آرمیتا و خونه جدید
عزیزمامانی ما توی بهمن ماه اسباب کشی کردیم به خونه ای که خریدیم وبا تو خیلی سخت بود برام چون تو واقعا به من وابسته ای وبی من جایی نمی مونی ولی با کمک خاله فهیمه خیلی آسونتر شد دستش دردنکنه . خلاصه ما کلی وسایلونو کردیم تا سال نو که دیگه نزدیک بود در کنار یه عشق نو که شما باشی زندگی نوتری رو شروع کنیم . خونه باباجونینا همونجا که توبه دنیا اومدی قبل از ساختش مامانی بیست وچند سال توش زندگی کرد وبعدازازدواج هم اونجا خیلی بهمون خوش گذشت و خدا تورو بهمون داد موقع اومدن همه ناراحت بودیم اما به هر حال من بایدیه مامان مستقل بشم دیگه البته اینجام نزدیکه واین خیلی خوبه اتاق شما اول از همه آماده شد پرنسس خانوم . اینم چندتاعکس ...
نویسنده :
✿ آناهیتا مامانیه آرمیتا ✿
13:16
گوش دخترمو سوراخ کردییییم مبارکههه
۸ ماهگیت آرمیتا گلی
دستامو گلدون میکنم برای روییدن دستات
✿✿✿باشکوفه های بهاری دندون آرمیتا کوچولو هم جوونه زد :) ۷ماهگی✿✿✿
۶ماهگیت
باهوش ما تو خیلی کارای جدید هرروزانجام میدی که من خیلی وقتهایادم میره بنویسم اما توی ۶ ماهگی دیگه خیلی حس کردم داری بزرگ میشی از بچه های دوستام هیچ کدوم کارای تورو ندیدم تو خیلیییی کنجکاوی وخیلی هواست به همه چیزهست . مابدون اینکه بهت دست زدن یاد بدیم دست زدی فقط نگاه میکردی که مادست میزنیم وتو هم یه روزکه خونه باباجونینابودیم شروع کردی به دست زدن وهمه جیغ وداد کردن وچلوندنت منکه خوردمت انقدربامزه دست میزدی دقیقا همینطوری: بعدکم کم یادگرفتی که وقتی دست میزنی بگی دد . بای بای کردن یادگرفتی و میگی ب ب وکلی صداهای دیگه در میاری که یه وقتا خنده دارن مثلا انگارداری گازمیدی میگی مممممممممممممم اااااااااااا میت...
نویسنده :
✿ آناهیتا مامانیه آرمیتا ✿
2:15